بسم الله الرحمن الرحیم
در دوران حضرت موسى (ع ) در بنى اسرائیل قحطى شدیدى پیش آمد. مؤمنین هفتاد مرتبه به استسقاء و طلب باران رفتند، دعایشان مستجاب نشد، یک شب موسى بن عمران به کوه طور رفت و مناجات و گریه زیادى کرد و بعد عرض کرد: پروردگارا! اگر مقام و منزلت من در نزد تو بى ارزش شده ، از تو مى خواهم به مقام پیامبرى که وعده دادى در آخر الزمان مبعوث کنى ، باران رحمتت را بر ما نازل فرما.
خطاب آمد: اى موسى ! مقام و منزلت تو در نزد ما بى ارزش نشده ، تو در پیش ما وجیه و آبرومندى ، لیکن در میان شما شخصى است که مدت چهل سال است آشکارا معصیت مرا مى کند، اگر او را از میان خود بیرون کنید من باران رحمتم را بر شما نازل مى کنم .
موسى (ع ) در میان بنى اسرائیل فریاد بر آورد: اى بنده اى که چهل سال است معصیت پروردگار مى کنى ، از میان ما بیرون رو تا خداوند باران رحمتش را بر ما نازل کند که به خاطر تو ما را از رحمتش محروم کرده است .
آن مرد عاصى نداى حضرت موسى را که شنید، فهمید او مانع نزول رحمت الهى است ، با خود گفت : چه کنم اگر بمانم خداوند رحمت نمى فرستد، و اگر از میان آنها بیرون بروم ، مرا خواهند شناخت و آنگاه رسوا و مفتضح خواهم شد. عرض کرد: الهى مى دانم که معصیت تو را کردم ، از روى جهل و نادانى گناه و عصیان کردم ، حال به درگاه با عظمت تو آمده ام در حالى که از کرده ها و اعمال خود نادم و پشیمانم ، توبه کردم ، قبولم نما و به خاطر من رحمتت را از این جماعت منع نکن !!
هنوز سخنش تمام نشده بود که ابرى ظاهر شد و باران زیادى بارید.
حضرت موسى (ع ) عرض کرد: خداوندا! تو باران رحمت بر ما نازل کردى با آن که کسى از میان ما بیرون نرفت ، خطاب رسید: اى موسى ! همان کسى که به خاطر او رحمتم را از شما قطع کردم ، حال به واسطه او براى شما رحمتم را فرو فرستادم . موسى عرض کرد: خدایا آن بنده ات را به من نشان بده ، خطاب آمد: اى موسى ! من او را در حالى که گناه و معصیت مى کرد رسوا نکردم ، حال که توبه کرده مفتضح نمایم ؟ اى موسى ! من نمام و سخن چین را دشمن مى دارم و مى گویى خود نمامى کنم ؟