سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الرحیل

به نام خدا

او بنده دنیاست 

و بنده هر کسى است که چیزى از دنیا در اختیار دارد.

هر کجا دنیا برود، او نیز همان جا رهسپار مى‏گردد.

حرف هر که را که از جانب پروردگار، او را از زشتى‏ها نهى نماید، نمى‏پذیرد.

در حالى که مى‏بیند فریب‏خوردگان دنیا گرفتار و اسیر مرگ هستند.

نه بخشش شامل حالشان مى‏شود و نه راه بازگشت به دنیا را دارند.

چگونه به چیزى که فکرش را هم نمى‏کردند مبتلا شدند.

از دنیایى که با آسودگى خاطر زندگى مى‏کردند جدا شدند

و به آخرت، یعنى همان وعده‏گاه الهى نایل آمده‏اند.

سختى‏هایى که بر آنها وارد مى‏شود قابل توصیف نیست.

سختى جان کندن و غم و اندوه از دست دادن همه چیز دنیا

دست و پایشان را سست مى‏کند

و رنگ از رخسارشان مى‏پرد.

اثر مرگ بر آنها آن قدر زیاد است

که میان یک یک آنها با سخن گفتن او جدایى مى‏افتد و زبان از سخن گفتن باز مى‏ماند.

آرى او در بین خانواده در بستر مرگ افتاده، با چشمانش مى‏بیند

و با گوشهایش مى‏شنود،

عقلش سالم

و درکش هنوز باقى است.

در این فکر است که عمر خود را چگونه در راه باطل مصرف کرده

و روزگار خویش در چه چیزهایى تمام نموده است.

در این لحظات به یاد مى‏آورد که در حلال و حرام بودن اموالى که پس انداز نموده دقت نکرده

در این رابطه سهل‏انگاریهایى داشته است

و از اموال شبهه‏ناک استفاده کرده

و اکنون آنچه دارد گناهش بر ذمّه او خواهد بود.

در این هنگام به خاطر سختى‏هایى که در اثر سکرات مرگ برایش پیش آمده پشیمان گشته، انگشت خود را از پشیمانى مى‏گزد

و به آنچه دردنیا بدان اظهار تمایل مى‏کرد بى‏میل مى‏گردد

و آرزو مى‏کند که اى کاش کسى که در دنیا به ثروت او حسرت مى‏خورد، صاحب این ثروت مى‏شد و او چنین ثروتى را جمع نمى‏کرد.

در این موقع است که مرگ به طور جدى در بدن او ظاهر مى‏گردد، تا این که گوش او مثل زبانش از کار مى‏افتد.

در بین خانواده‏اش به وضعى در مى‏آید که نه قدرت سخن گفتن دارد

و نه توان شنیدن.

دیده را براى نگریستن چهره‏هاى اطرافیان باز مى‏کند،

فقط حرکت زبان آنان را مى‏بیند

ولى سخنانشان را نمى‏شنود.

در این لحظه آثار مرگ بیشتر شده

قدرت بینایى را هم از او مى‏گیرد همان طور که گوشش از کار افتاد

و اینجاست که جان از بدنش خارج مى‏گردد.

پس به مانند اهل بیت خویش مردارى مى‏گردد

به گونه‏اى که اطرافیان از او وحشت مى‏کنند

و از نزدیک شدن به او کراهت دارند.

نه گریه کننده‏اى را همراهى مى‏کند

و نه صدا زننده‏اى را پاسخ مى‏دهد.

سپس او را به نقطه‏اى از زمین برده و در قبر جاى مى‏دهند

او را با عملش تنها گذارند

و براى همیشه دیده از دیدار او بردارند. (نهج البلاغه:خطبه 109)

 

 


ارسال شده در توسط مسافر